سیدمرتضی حسینیکمالآبادی در گفتگو با طلیعه: حاکمیت اخلاق حرفهای منجر به تحول در علوم انسانی میشود استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم و مدیر موسسه ترمینولوژی فقه با اشاره به راهکارهای تحول در علوم انسانی اظهار کرد: تحقق این مهم در گرو حاکمیت اخلاق حرفه ای است.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، حرکت به سمت قله تمدن سازی درگرو تحول در علوم و بهویژه علوم انسانی است. با توجه به گستره وسیع این علوم و همچنین با در نظر داشت دستاوردهای ارزشمند اسلام، به نظر میرسد امروز بهعنوان یک کشور مسلمان با عقبه تمدنی و فرهنگی به این وسعت باید بتوانیم علوم انسانی اسلامی مبتنی بر دانش و فرهنگ بومی خود را ارائه کنیم که قطعاً تحقق این امر از یکجهت درگرو تقویت ظرفیتهای پژوهشی است. در راستای بررسی مباحث مذکور با حجتالاسلام والمسلمین سیدمرتضی حسینیکمالآبادی، استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم و مدیر موسسه ترمینولوژی فقه به گفتوگو نشستهایم که حاصل آن را میخوانید:
*امروز سخنان فراوانی در باب تحول علوم انسانی در سطح حوزه و دانشگاه مطرح میشود، با توجه بهتمامی دستاوردهایی که از گذشته تاکنون در اختیارداریم از نظر شما امروز چه نیازی به این تحول داریم؟ به بیان دیگر دیدگاهتان را در مورد چرایی تحول در علوم انسانی بفرمایید؟
مطالب مختلفی در مورد چرایی تحول بیان شده است مثلاً برخی بر این اندیشه هستند که بنیانهای علوم انسانی موجود بر اساس انسانمحوری است و نه خدامحوری، یعنی بر اساس اومانیسم است. سخنان از این قبیل بسیار گفتهشده است که بهجای خود درست است، اما از یک منظر دیگر اساساً دانش یک مسئله و مقوله غیرمتناهی است. دانش از اوصافی است که بر حق متعال صادق میآید و هر وصف کمالی که بر خداوند صادق میآید، غیرمتناهی است، لذا دانش هرگز بهجایی نمیرسد که درب اش بسته شود و سخن از تحول آن بیمعنا شود؛ بهعبارتدیگر بیکرانگی دانش اقتضای تحولی دائم و ضرور دارد. از این منظر هر چه دانش بشری پیشرفت کند باز آیه وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً صادق است، زیرا در مقابل غیر متناهی راهی طی نکرده است.
تحول به ترمیم و پالایش آنچه هست و پیشرفت آن برای دانش امری ضروری است معنا میشود و این مهم، فقط خاص علوم انسانی نیست، دانشها دائماً باید پالایش شوند و لذا تحول امری ضروری است ولو اینکه شبهات و بنیانهای اشتباه که امروزه ما را بهضرورت تحول رسانده، در علوم انسانی نباشد.
علوم انسانی باید پیشرفت کند، وقتیکه صحبت از پالایش و پیشرفت بهپیش آمد خودبهخود بحث پژوهش هم به میان میآید و تحول در علوم انسانی با پژوهش ارتباطی تنگاتنگ پیدا میکند، اما متأسفانه عدم تصور صحیح از پژوهش مانع آن میشود که ما بتوانیم در دانش بهپیش برویم و ورق جدیدی از آن را بهویژه در علوم انسانی فهم کنیم. درواقع دیدگاهی که پژوهش را صرف جمعآوری مطالب میداند یا صرف گزینش یا صرف تحلیل میداند، نمیتواند تحولی در هیچدانشی ازجمله علوم انسانی ایجاد کند.
نباید تصوری بسیط از پژوهش داشت، باید فرآیند کامل این حقیقت، تبیین شود و در ذهن دانشجویان و طلاب ما شکل گیرد، همچنین در سطح آموزشگاه نیز این امر مصداق دارد. به بیان بهتر آموزشگاههای ما باید پژوهش محور باشند. باید پژوهش هدفمند از حوزه و دانشگاه شروع شود تا فرد به با این مقوله رشد کند و فردا بتواند پژوهشهای اساسی تولید کند.
*ادامه این روند چه خواهد بود؟
این روندی نیست که در یکجا شروع و در نقطه پایان یابد. بلکه دانشپژوهان با پژوهش محوری در ساختاری صحیح باید از آموزشگاه به پژوهشگاه منتقل شود. مشکلی که اکنون داریم آن است که تصور صحیحی از پژوهش رایج نیست و آموزشگاههای ما نیز پژوهش محور نیستند و در نتیجه دانشپژوهان ما از آموزشگاه به پژوهشگاه منتقل نمیشوند و علت آن است که در نظام آموزشی ما زیرساختهای صحیح پژوهشی در اختیار دانشپژوهان قرار نگرفته است. آموزشگاه بهمنزله رحم مادر است و در آن باید اسباب زیست پژوهشی به دست آورده شود تا تولدی سالم صورت گیرد، وقتیکه فراغ از تحصیل صورت گرفت، به جهان غیر متنهای پژوهش متولد شود و خود فرد عضوی از تاریخ گردد که از پیشینه متأثر است و بر پسینِ مؤثر.
پژوهشگاه فضایی است برای کاوش در نظام غیرمتناهی دانش. در این میان پژوهشگاههای ما نیز آسیب دارند، وقتیکه دانشپژوه ما از آموزشگاه فارغ التحصیل میشود در پژوهشگاه ها جاذبه ای برایش وجود ندارد. خود پژوهشگاه هم این جاذبه را ندارد که فارغ التحصیل ما چشم اش به پژوهشگاهها باشد. نباید چنین باشد که فارغ التحصیلان پژوهشگاه را قلهای دست نیافتنی یا بسیار دشوار تلقی کنند.
فارغ التحصیلانی را می بینیم که دنبال پژوهش بعد از اتمام دوره تحصیلی شان نیستند. در واقع درصد بالایی از نیروهای تربیت شدهی ما که تازه آغاز کار آنها است، تلف می شوند و به کارهایی مشغول می شوند که اصلا در خور آموزشهایی که دیدهاند نیست لذا آموزشگاه و پژوهشگاههای ما باید بر ریل تحول و نوآوری قرار گیرند.
دانش پژوهان افراد تا بدانجا پروریده شوند که بتوانند بر شانههای افرادی بایستند که آنها ایستاده بر قله دانشها هستند، وقتی که بر شانه این افراد بایستند می توانند افقهای پیشرو را ببیینند نه در وضعیت فعلی که اشرافی بر اندیشه بزرگان نیز حاصل نمیشود.
*برای تحقق این رویکرد چه پیشنهادی دارید؟
دگرگونی برخی رویکردها و روحیات فعلی در تحول علوم انسانی و حاکمیت اخلاق حرفهای ضروری است. روحیاتی که فقط همه چیز را در گذشته می بینند و خیال می کنند که گذشتگان همه کارها را انجام داده اند و چیزی برای آیندگان نمانده است خطرناک است. اندیشه ای که می گوید پس از صدرالمتالهین در فلسفه، شیخ اعظم انصاری در فقه، محقق خوئی در رجال و… جایی برای کار نیست، ما را عقب نراند، متوقف می کند و این با تحول در تضاد است.
عین القضات همدانی می گوید: روزی هزاران جنازه به گورستان میبرند که حتی یکی از آنها مزه ی شک را نچشیده است. این روحیه در یک فضای کاملا مکشوف و یقینی زندگی می کنند و خیالش هم راحت است که هیچ مشکلی نیست، زبان حال و قال او به سروده فردوسی این است: سخن هر چه گویم همه گفتهاند بر باغ دانش همه رُفتهاند
برای این گروه شک و دودلی که دالان تفکر است کمتر پیدا میشود لذا برای آنان هیچ اصلی فرو نمی ریزد و هیچ پارادایمی شکافته نمی شود. اعراب به فردی که دائم در گذشته خود گیر کرده است می گویند: فلان رجل کنتی کذا یعنی فردی که دائما می گوید در گذشته چنین و چنان بود!
این روحیات یک طرف و روحیه ای که به گذشته بی مهری می کند از سوی دیگر باعث شده است که از تحول در علوم غافل بمانیم. مگر می شود خود را از حاصل اندیشه های گذشتگان محروم کرد و سخن از نوآوری زد، عرض کردم که محقق آن است که از پیشینه متاثر و بر پسینه موثر باشد، این اندیشه گاه سخنانی بر زبان می آورد که پنبه آن در گذشته زده شده است ولی آنان به دیده نوآوری بدان می نگرند به یک معنا کار دانش را پسرفت می دهند نه پیشرفت.
از نظر من برای تحقق تحول در علوم انسانی باید آموزشگاه و پژوهشگاه ها را در طول هم و در تنگاتنگ یکدیگر قرار داد و نیروها را بر این مهم بسیج کرد و از طرفی دیگر نقشه جامعی برای تحول طراحی کرد تا نیروها همگام به پیش به تازند و از پژوهشهای تکراری حدالامکان جلوگیری شود.
*پیوند میان نهاد حوزه و دانشگاه در ر استای نیل به تحول علوم انسانی را چه قدر موثر می دانید؟
قطعا تاثیر به سزایی دارد. این پیوند را از جنبه دانش های مشترک و مرتبط نیز باید پیگیری کرد، مثلا در حوزه علمیه و دانشگاه ادبیات عربی خوانده می شود، پیوند این دو نهاد براساس دانش ادبیات عربی بسیار مطلوب و موثر است، اساسا در دانش های مشترک یک هویت را تشکیل می دهند و در واقع یک نهاد هستند، باید از این ظرفیت دانش ها بهر برد تا به هم افزایی برسیم.
انتهای پیام/
|